اندک اندک خیال

گاهی درخیالم چیزی میگذرد ومن روی کلید های بیگناه کیبورد ضربه میزنم

اندک اندک خیال

گاهی درخیالم چیزی میگذرد ومن روی کلید های بیگناه کیبورد ضربه میزنم

خاطره خوب شماره 1

تو کانون  استاد میگه برو شعرت رو بنویس رو تخته

هنوز بعد از چند سال  هنوز هروقت میخواهم نوشته هام رو نشون استاد بدم عجیب میترسم  با ترس میریم پای تخته مینویسم 

چند بار میخونش بعد کمی واژه هارو جا به جا میکنه اما واژه های که خودم گذاشتم بیشتر بهش میخوره

 میخند میگه :با ارفاق قبولی

من میخندم :ممنون

استاد:اگه نوشت هات رو برای افراد دیگه ای بخوانی کلی ازت تعریف میکنند اما من کمی سخت گیرم توهم جز محدود شاگرد های بودی که موندی نرفتی

من: خوب سخت گیر شما برای اینکه کار من بهتر شه اونا های هم که رفتن خودشون ضرر کردن 

استاد:دیگه وقتشه شعر هات رو بیاری ویرایش کنم بفرستی برای چاپ

دروغ چرا خیلی ذوق کردم اما خودم کنترول کردم اروم ومودبانه گفتم:ممنون

استاد:الان دیگه شعر هات امظاء دارن

منم بازهم میخندم

پی نوشت:این  که نوشتم تاریخش یادم نیست  ولی یکی از بهترین روزهای زندگی ام بود  از این به بعدخاطرات خوبی که یادم هستن رو مینویسم باید از این حال احول دربیار  اگه نه دیوونه میشم

بادکنک

اگه یه روز فرزندی داشته باشم،بیشتر از هر اسباب‌بازی دیگه‌ای براش بادکنک می‌خرم.بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد می‌ده.بهش یاد می‌ده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره…بهش یاد می‌ده که چیزای دوست داشتنی می‌تونن توی یه لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن، پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه…و مهمتر از همه:بهش یاد می‌ده که وقتی چیزی رو دوست داره نباید اونقدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده،چون ممکنه برای همیشه از دستش بده

پ.ن: نخیرم من برای این چیزی بادکنک نمیخرم خودم بادکنک خیلی دوست دارم تازه واسه خودم میخرم چرا واسه بچه بخرم؟

اونقدربادکنک دوس دارم که بعضی ها تو پاک این بادکنک فروش ها میان دوست دارم همه بادکنک هاش رو ازش بخرم و این کارا از من گذشته

زندگی

زندگی صحنه ی هنرمندی ماست  هرکس آید نغمه خود خواند ورود

صحنه پیوسته به جاست

خرم آن کس که نغمه اش نقش بندد در خاطر دیگران

رضایت

خدا هم که باشی

بندگانی هستند که از تو ناراضی اند!

به دنبال رضایت چه کسی می گردی، وقتی این روزها، انسان ها از دست خودشان نیز عصبانی اند