اندک اندک خیال

گاهی درخیالم چیزی میگذرد ومن روی کلید های بیگناه کیبورد ضربه میزنم

اندک اندک خیال

گاهی درخیالم چیزی میگذرد ومن روی کلید های بیگناه کیبورد ضربه میزنم

چطور تحمل کردم بدون تو؟؟؟

حواست هست که  چند روز دیگه میشه سه سال که رفتی 

حواست هست که  سه سال بدون تو دارم  نفس میکشم  از زنده بودن  بعد تو فقط نفس کشیدنش مونده واسه من

سال پیش قرار بود  بعد نماز  صبح بریم مسافرت .اما اما اما  تو تنها  رفتی . تو که تحمل  دوری ما رو نداشتی  پس چرا تنها رفتی

کاش اون روز اون  کتاب لعنتی رو نمیخواندم  تا  چشمام اونقدر خسته نمیشد که  شب زود  بخوابم 

کاش  اون روز که پیشم نشستی بودی اون  کتاب  رو کنار میذاشتم  به جای کلمات به چشم های تو  نگاه  میکردم  

کاش وقتی برات  چای ریختم    باز میگفتی یه چای دیگه  بیار 

کاش  شب  اونقدر زود نمیخوا بیدم  تا  وقتی بیدار بودی کنارت مینشستم و صدات رو  تو خاطره ام  ضبط  میکردم 

کاش  کاش  کاش  اون  شب  اصلن  نبود 

حق داری ...

یه اتفاق های هست که  بدجوری ادم رو داغون  میکنه


اونقدر داغونت میکنه که باورت میشه اونایی که دوستشون داری دوستت ندارن

وقتی که بهت زنگ  میزنم  که  شماره اموزشگاه رو ازت بگیرم  و تو  بعد از کلی  بد اخلاقی شماره رو میدی  وقتی من با لبخند میگم  ببخشید مزاحمت شدم   وتو با همون صدای سردت که حتی پشت تلفن  هم  سردیش حس میشه اونقدر میتونم اخم رو چهره ات ببینم  میگی  همیشه  مزاحمی

حتی  یک درصد هم احتمال ندادی گوشی ام رو اسپیکر باشه   تو میدونی  وفتی میخواهم شماره بنویسم  گوشی رو میزنم رو اسپیکر

وقتی  صدات بخش میشه تو ماشین  بابایی دوستم  وقتی که اونطور میگی باورکن شاید  بخندم  ولی هزار بار تو دلم  میشکنم 



وقتی بهت میگم  دست هام حس نداره درکم  کن 

میخندی وپیگی بهونه نیار 

باور میشه که  باورم نداری


وقتی که  به عادت همیشه  موقع خروج از خونه میگم  چطورم؟؟ و میگی دختر هم دخترایی قدیم  باورم میشه ایرادی تو لباسم هست 

اما مگه این همون لباس های نبود که خودت  همیشه میگفتی قشنگه

مگه من همون دختری نیست که  خودت گاهی میگفتم  لباس هات رو مثل دوستات  انتخاب کن ولی من همیشه ساده ترین ها رو انتخاب میکردم چون زیبایی تو ساده گیه



وقتی برات چای میریزم  میام که باهات حرف بزنم   قبل از گفتن هر چیزی  این خط های لعنتی رو  که بخاطر تو رو دستم کشیدم رو   بهم  یاد اوری میکنی



وقتی که  مجازاتم  کردی برای همین خط .اما  نپرسیدی چرا .چراش رو که خودم  گفتم   بازهم  سرم داد زدی 

مگه نگفتم  رو دستم زدم که  صدام دو  تو بلند  نشه .

مگه نگفتم رو دستم خط انداختم   که  یادم  بره  روحم خط خطی است

مگه نگفتم برات



میدونم  حق داری   مادری   حق داری هر چقدر  دعوا کنی  هر چقدر مجازات کنی  هرچقدر  اخم کنی 

اما منم  بچه ام   منم  باید اشتباه کنم  منم باید  گاهی  بخندم  منم ادمم


یادت رفت  که  مشاور مدرسه گفت  رضوان  دختری کنه تو مادری؟؟

یادت رفت گفت تا الان رضوان مادری کرده


میدونی  چقدر دلم میگیره  وقتی شبیه  بقیه نمیخندی

میدونی که هر قطره اشکت  دیوونه ام میکنه

میدونی که دوست دارم 


هربار که ساده از کنار دلم گذشتی  برای خودم بهونه اوردم 

که خسته اس

که بزرگ تره

که  مامانه.

که  حقشه 

که 

که که 

یه بار تو بگذرم 


میدونی راستش یادم  نرفته که از بچگی هم  زیاد هوام رو نداشتی

یادم  نرفته که  وقتی افتادم  مجازاتم کردی


میدونی تو فقط مجازات کردی 

ولی بازم  دمت گرم ممنون که هستی 

من به درک  ولی تو رو خدا بخند که حداقل ته دلم نگرانت نباشم