اندک اندک خیال

گاهی درخیالم چیزی میگذرد ومن روی کلید های بیگناه کیبورد ضربه میزنم

اندک اندک خیال

گاهی درخیالم چیزی میگذرد ومن روی کلید های بیگناه کیبورد ضربه میزنم

تلخ نوشت

میگه:دلم برای رضوان تنگ شده

میگم:ایناش نشسته کنارت

میگه :رضوان قدیمی

میگم:تو دیگه اینو نگو خسته شدم از بس قویی بودم منم میخواهم کمی ناراحت باشم این همه من ناز کشیدم یه کم هم اونایی که نازشون رو کشیدم منو لوس کنند

میگه: اخه

میگم:اخه نداره ببین  این دو.سه روز همه ازم دور شدن همه وقتی ناراحت هستن  بقیه هواشون رو دارن بعد من ناراحت میشم دعوام  میکنند میگن خودت  لوس نکن  خو منم میخواهم لوس بشم

میگه:تو که لوس نبودی

میگم: پشیمون شدم  یادته بچگی وقتی میافتم هرچقدرهم درد داشتم  باغرور میگفتم چیزی نیست بعد میرفتم تو هرکی پرسیدن چی شده میگفتم خوابم میاد

میگه:اره وقتی همه موقع افتادن گریه میکردن تو محکم میگفتی چیزی نیست

میگم: اهوووم

میگه:بیخیال

میگم: بیخیال

بازهم به سنگ جلوی پاهم ضربه میزنم

نظرات 2 + ارسال نظر
آقای سر به هوا ...! پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 23:55 http://www.mardebarani.ir

امان از تغییرات ناخواسته !
راستی ! چرا بلاگ اسکای ؟! از Blog.ir استاده کن خیلی حرفه ایه .
منم میخوام نقل مکان کنم اونجا

دیگه امدم اینجا

HANIJOoOoN سه‌شنبه 9 تیر 1394 ساعت 13:25 http://ooo3.blogfa.com

سلام وبتون عالیه
ممنون میشم سری به وب منم بزنید
منتظرتون هستم
موفق باشید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.