اندک اندک خیال

گاهی درخیالم چیزی میگذرد ومن روی کلید های بیگناه کیبورد ضربه میزنم

اندک اندک خیال

گاهی درخیالم چیزی میگذرد ومن روی کلید های بیگناه کیبورد ضربه میزنم

روانی نوشت

اندک اندک خیال من از این سکوت بد صدا  خسته شده  اما حرفی ندارد 

چرا دارد اما نمیداند چرا سکوت کرده شاید فریاد هایش کر کنند شده 

مطنم که یک دیوانه الان داره بدون هیچ احساسی رو حروف کیبورد میزنه 

دیوانه ای که هیچ امید ندارد اما نا امید هم نیست بلکه سرد وبی احساس شده 

گاهی شدیدا عصبانی میشوم وگاهی هم سکوت میکنم 


بارها بارها  تو این مدت خواستم بنویسم  اما هیچ حرفی نبود ولی حالا دلم گرفت و تنگ  برای اندک اندک خیالم   شاید بهتر از هر جای  تو وبلاگ میتونم حرف بزنم  

والان من دختری به نام رضوان  با اصالت کرد  در یکی از کوچه پس کوچه های  شهرم در گنج اتاقم  بی هیچ دلیلی رو سر حروف ضربه میزنم  خوب میدانم که  حرف هایم هیچ معنی ندارد

فقط خواستم در اغوش اندک اندک خیالم رها شوم و با او درد دل کنم 


نظرات 3 + ارسال نظر
هستی شنبه 23 آبان 1394 ساعت 20:05 http://dastneveshtehhaa1.blogsky.com/

چقد رومانتیک
خیلی خوشحالم که برگشتی

دختر جون رمانتیک مال عاشق هاست این هاکه عاشقونه نبود

شوخی کردم اجی مرسی

صمد آقا دوشنبه 18 آبان 1394 ساعت 11:00 http://samadagha.blogfa.com/

حافظ می فرماید
دردم نهفته به زطبیبان مدعی
باشد کز خزانه غیبش دواکنند

گاهی آنقدر درد داریم که چاره ای جز سکوت نداریم.

ممنون

علی یکشنبه 17 آبان 1394 ساعت 21:58 http://ali00.blog.ir

...

....

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.