میگه:دلم برای رضوان تنگ شده
میگم:ایناش نشسته کنارت
میگه :رضوان قدیمی
میگم:تو دیگه اینو نگو خسته شدم از بس قویی بودم منم میخواهم کمی ناراحت باشم این همه من ناز کشیدم یه کم هم اونایی که نازشون رو کشیدم منو لوس کنند
میگه: اخه
میگم:اخه نداره ببین این دو.سه روز همه ازم دور شدن همه وقتی ناراحت هستن بقیه هواشون رو دارن بعد من ناراحت میشم دعوام میکنند میگن خودت لوس نکن خو منم میخواهم لوس بشم
میگه:تو که لوس نبودی
میگم: پشیمون شدم یادته بچگی وقتی میافتم هرچقدرهم درد داشتم باغرور میگفتم چیزی نیست بعد میرفتم تو هرکی پرسیدن چی شده میگفتم خوابم میاد
میگه:اره وقتی همه موقع افتادن گریه میکردن تو محکم میگفتی چیزی نیست
میگم: اهوووم
میگه:بیخیال
میگم: بیخیال
بازهم به سنگ جلوی پاهم ضربه میزنم
امان از تغییرات ناخواسته !
راستی ! چرا بلاگ اسکای ؟! از Blog.ir استاده کن خیلی حرفه ایه .
منم میخوام نقل مکان کنم اونجا
سلام وبتون عالیه
ممنون میشم سری به وب منم بزنید
منتظرتون هستم
موفق باشید