اندک اندک خیال

گاهی درخیالم چیزی میگذرد ومن روی کلید های بیگناه کیبورد ضربه میزنم

اندک اندک خیال

گاهی درخیالم چیزی میگذرد ومن روی کلید های بیگناه کیبورد ضربه میزنم

ماهی

من: امیر داداشی میدونی الان چه حسی دارم؟؟؟

امیر:چه حسی؟

من:حس یه ماهی افتاده کنار ساحل ونیاز داره یه نفر بندازش تو اب

جیگرطلا : امیر یه کم اب بده به خواهرنازم  که خیلی تشنه است

امیر با یه لیوان اب میاد منم لاجرعه اب رو سرمیکشم

وبعد لیوان به امیر میدم وتشکر میکنم

...........................................................................................................

جیگرطلا =با داداش حمزه ام

کلا من فقط یه داداش بزرگم میگم داداش

حمزه که جیگر طلاست

امین زندگیه

امیرحسین هم امیر

............................................................

خدایا همیشه مواظب داداش ها باش که هر برادری   برای خواهرش خیلی عزیزه

نظرات 3 + ارسال نظر
آقای سر به هوا ...! یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 22:12 http://www.mardebarani.ir

داداش واقعا نعمته !
من یکی داشتم که عمرشو داد به شما ...

خدارحمتشون کنه
شما سلامت باشید

مشفق یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 16:02 http://koochehayedelam.blogsky.com/

خدا حفظشون کنه

ممنون

صمد آقا یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 11:04 http://samadagha.blogfa.com/

خدا داداشاتو برات حفظ کنه.تورو هم برای اونا

ممنون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.