اندک اندک خیال

گاهی درخیالم چیزی میگذرد ومن روی کلید های بیگناه کیبورد ضربه میزنم

اندک اندک خیال

گاهی درخیالم چیزی میگذرد ومن روی کلید های بیگناه کیبورد ضربه میزنم

رفاقت

کلاس پنچم بود که یه دختر با مانتو و شلوار صورتی واد کلاس شد ومعلم گفت که دانش اموز جدیده رنگ مانتو و شلوارش با بقیه فرق میکرد لباس فرم  مدرسه ما یاسی بود اما لباس اون صورتی بود به هرحال نشست کنار کی یادم نیست شاید کنار خودم بود 

بیاید ادامه 

کم کم باهام صمیمی شدیم اسمش شقایق بود

من انتظامات  بودم یه کار کردم شقایق انتظامات بشه صمیمیت مون زیاد شد

(خوبی انتظامات اینکه نسبت به بقیه بچه ها راحت تری وقت برنامه ها هم خوب میشه بری تو حیاط پشتی بازی کنی) 

شقایق به بقیه بچه هاهم دوست شد عادت داشتیم زنگ تفریح ها بریم حیاط پشتی مدرسه بازی کنیم  عجب بازی هم بود اااا یه کیسه فریز رو پر اب میکردم برای هم پرت میکردم تو دست هرکس کیسه پاره میشد فردا نوبت اون بود که کیسه بیاره واسه بازی 

روز های خوش مون گذشت دیگه از هم دور شدیم

 تو راهنمایی هم تو یه کلاس بودیم اما از هم دور شده بودیم شقایق با بچه های دیگه دوست شد اما بازم  برای من همون دختری بود که تازه وارد کلاس شده

اول راهنمای هم گذشت سال دوم کاملا همه از جدا شدیم حتی تو یه کلاس هم نبودیم

سال سوم بازهم هم کلاس بودیم 

 تو کلاس جدید چون با بقیه غربیه بودیم باهم بازهم دوست شدیم اینبار تو یه ردیف نشستیم تو تمام گروه هام جوری میرفیتم که تو یه گروه باشیم شقایق با مریم هم دوست بود اما  خوب کمی به دوستی کلاس پنچم برگشتیم  

 خاطرات باحالی سال سوم داشتیم شاید بعضی هاش تلخ بود اما بازم الان دیگه فقط خاطرات است

دبیرستان از هم جدا شدیم ولی چند وقته دوباره باهم حرف میزنیم 

شقایق  برای رضوان هنوز هم همون دختر که کلاس پنچم باهاش دوست شد شوخی که نیست من کلاس پنچم با شقایق دست رفاقت دادم(منظور اینکه دوست شدم )

این پست رو برای شقایق گذاشتم برای اینکه هنوزم و تا هر وقت که بخواهد هستم کنارش با هزار نفر دیگه هم دوست بشه بازم برام عزیزه 

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت: تو شبای قدر هم دیگه رو فراموش نکنیم هرجا دلمون لرزید هم دیگه رو یاد کنیم

این شب ها سرنوشت یک سال مون نوشته میشه  دعا کنیم اوس کریم به بزرگی و کریمی خودش گناه هامون رو ببخشه 

التماس دعا

نظرات 6 + ارسال نظر
شقایق یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 23:25

فدات عشقم توهم همیشه دوستمی

چند بار بگم من عشقت نیستم دوستتم

آقای سر به هوا ...! پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 16:50 http://www.mardebarani.ir

نقل مکان کردیم و بلاگفا را بدرود گفتیم [نیشخند][زبان]
اینجا مینویسم : www.MardeBarani.ir [قلب]
آپــــــــــــــــم ! با آرزوی بزرگ من ...! [گل]

وب جدید مبارک
ارزو بزرگ هم حتما براورده میشه

آقای سر به هوا ...! سه‌شنبه 16 تیر 1394 ساعت 16:16 http://www.mardebarani.ir

شقایق این پست رو داره میخونه ؟ یعنو حضور داره تو دنیای مجازی که براش نوشتی ؟

تو دنیا مجازی هست اما وب نداره این پست رو هم خونده
و اون چیزی که خواست برام کامنت کنه رو بهم گفت

شنگول آباد دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت 14:37 http://shanghoolabad.mihanblog.com

زیبابود
درود

سپاس

کیمیا دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت 09:22 http://kimias.blog.ir

خوشحال میشم

کیمیا شنبه 13 تیر 1394 ساعت 16:42 http://kimias.blog.ir

تاشقایق هست زندگی باید کرد.

صد در صد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.